سلام برادر...
شما که زیر این خاک خفته ای.
من آمدم برای تجدید پیمان
با چادرم آمدم...
آری؛ همان که گفتی
سیاهی اش کوبنده تر از خون توست.
سلام برادر...
شما که زیر این خاک خفته ای.
من آمدم برای تجدید پیمان
با چادرم آمدم...
آری؛ همان که گفتی
سیاهی اش کوبنده تر از خون توست.
«اى خواهرم: قبل از هر چیز، استعمار، از سیاهى چادر تو می ترسد تا سرخى خون من»
«به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید»
«اگر می دانستم با هر بار که خونم ریخته می شود بی حجابی آغوش حجاب در بر می گیرد، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم»
«خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش»
حجاب از منظر امام رضا علیه السلام
امام رضا علیه السلام:
«حُرِّمَ النَّظَرُ إِلَی شُعُورِ النِّسَاءِ الْمَحْجُوبَاتِ بِالْأزْوَاجِ وَ غَیْرِهِنَّ مِنَ النِّسَاءِ لِمَا فِیهِ مِنْ تَهْیِیجِ الرِّجَالِ وَ مَا یَدْعُوا التَّهْیِیجُ اِلَی الْفَسَادِ وَ الدُّخُولِ فِیمَا لَا یَحِلُّ وَ لَا یَحْمِلُ [یَجْمُلُ] وَ کَذَلِکَ مَا أشْبَهَ الشُّعُورَ إِلَّا الَّذِی قَالَ اللهُ تَعَالَی وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ الْجِلْبَابِ وَ لَا بَأسَ بِالنَّظَرِ إِلَی شُعُورِ مِثْلِهِنَّ.»
علل الشرایع، شیخ صدوق، نشر داوری، قم، ج 2، ص 565، باب علة تحریم النظر إلی شعور النساء.
«نگاه کردن به موهای زنان شوهردار وغیرشوهردار، حرام است؛ زیرا این نگاه، مرد را تهییج و تحریک میکند. و تهییج، شخص را به فساد و داخل شدن در حرام و اعمال ناپسندیده میکشاند و همچنین است حکم نگاه به غیر مو، [که نگاه مرد به آنها حلال نیست،] مگر در موردی که حقتعالی [در قرآن، آن را استثنا کرده و] فرموده است: (وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ)؛ «بر زنان سالخورده که از ولادت و عادت بازنشسته، امید ازدواج ندارند باکی نیست که لباسهایشان را غیر از چادر بر زمین بگذارند و اشکالی ندارد که به موهای مثل این زنان نگاه شود.»
ای چادر من ...
میدانم که این روز ها چقدر درد میکشی ....من هم درد میکشم نه کم تر ازتو!
هوا هر هوایی که میخواهد باشد...ابری، آفتابی، بارانی تنها تو را دودستی بغــل
میگیرم تا به بـــــاد نـــــروی ...
حــــرفی نیست...
وقتی از مــادر ارثی رسیده باشد به ریحانه ها،
تابستان و زمستان... تهران و لــندن... فــــرقـــی نــدارد...
هر زمان و هر مکانی که باشند تاج بندگی بر سر دارند...
ارسال از خانم ندیری
مــــرا دخـتـــر خانـوم می نامند...
غروری دارم که برای تنها نبودن له نمی شود...
احساسی دارم که با منطق گــــدایان نمی سازد...
قلبی دارم که هنوز تیزی خنجر نامردی را نخورده است...
و زیبایی هایی دارم که حراج چشم های بیگانه نخواهد شد....
ارسال از خانم ندیری